خوش آمديد ميهمان


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : دو شنبه 10 آذر 1393
بازدید : 251
نویسنده : علی محمد زاده

اگر لطمه زدن خوب است ، ای کاش برخی اقایان شرف می داشتند و برای دفاع از ناموس سید الشهدا حضرت زینب (س) یقه چاک می دادند. اگر لعن خوب است ، ای کاش برخی اقایان شرف به خرج داده و سران فتنه ۸۸ که طرفداران آنها در عاشورا ۸۸ به خیابان آمدند را لعن می کردند… به گزارش گروه اجتماعی “ره به ری” : در این گزارش قصد داریم به بدعتی که برخی تلاش دارند تا ان را در هیئات سینه زنی پایه گذاری کنند و ریشه ها و سر منشاء ان و همچنین سخنان ارزشی استاد رحیم پور ازغدی اشاره ای داشته باشیم. استاد رحیم پور ازغدی در سخنان اخیر از یک تشیع جدید با نام تشیع لندنی یاد کرده است که واکنش های جالبی را به همراه داشته است. این محقق ارزشی کشورمان در بخشی از سخنان خود ضمن انتقاد به آنان که در هیئات مذهبی خود می گویند: “مستم و مستم”، “مشتم و مشتم” و ” رقاصم و رقاصم رقاصه عباسم” گفت : خدا لعنت کند کسانی راکه در عزاداری امام حسین(ع) لخت می‌شوند و می گویند “مستم و مستم”، “مشتم و مشتم” و ” رقاصم و رقاصم رقاصه عباسم”؛ البته باید گفت ۹۰ درصد هیأت ها برای خدا و عشق امام حسین(ع) خدمت می‌کنند و اگر مداح ها نبودند قضیه کربلا فراموش می‌شد. وی همچنین در کنایه ای به این هیئات گفت : آنهایی به حضرت امام حسین(ع) و “حضرت محسن(ع)” ارادت داشتند که زیر آتش و بمب‌های شیمیایی “حسین حسین” گفتند و شهید شدند نه یک مشت شیعه انگلیسی مفت خور که برخی از انها جلسه‌ای ۳۰ میلیون تومان می‌گیرند؛ این افراد تا وقتی دنیایشان تامین باشد “حسین حسین” شان برقرار است. اخیرا به اتفاقاتی عجیب در برخی هیئات مذهبی بر خورده ایم که اشاره به آن خالی از لطف نیست . البته تمام این هیئت ها که کارهای عجیب و غریب در انها صورت می گیرد یک وجه اشتراک دارند و آن این است که مداحان و افراد سرشناس این هیئات در مجالس سید صادق شیرازی حضور داشته و در بعضی موارد حتی از مریدان وی می باشند. از آن مداح مشهدی گرفته که تحت تاثیر بیت شیرازی در مشهد مراسم ایجاد می کند ، تا آن مداحی که آهنگ های آن ور آبی را به مداحی تبدیل کرده است. در بعضی از این هیئت ها به جرات می توان گفت خواسته یا نا خواسته تلاش می شود تا شیعان را احمق جلوه داده و وهابیت را در تمسخر تشیع و تخریب وجهه شیعه یاری کنند. از تاکید بر لعن و ایجاد تفرقه تا ترویج لطمه زنی و حتی رقصیدن در هیئت و … حالا بماند که چه طور شده است که در این روزها که شیعیان و اهل سنت عراق و ایران و سوریه و لبنان و .. نیاز به اتحاد برای ریشه کن کردن دشمنان دارند ، این هیئت ها بر لعن تاکید می کنند؟ بماند که چگونه است که در روزهایی که دشمنان اسلام تلاش می کنند تا با به تمسخر گرفتن شیعیان ، اهل سنت را جذب کرده و توجیهی برای دشمنی با شیعه مطرح کنند ، چنین مطالبی مطرح می شود؟ بماند که چرا این مطالب فقط از بیت صادق شیرازی و مداحان و روحانیون طرفدار وی شنیده می شود ؟ بماند که چرا تمام مداحانی که چنین می گویند زیر عکس وی مداحی کرده و یا عاشق وی هستند و .. اگر لطمه زدن خوب است ، ای کاش برخی اقایان شریف می داشتند و برای دفاع از ناموس سید الشهدا حضرت زینب (س) یقه چاک می دادند. اگر لعن خوب است ، ای کاش برخی اقایان شرف به خرج داده و سران فتنه ۸۸ که طرفداران آنها در عاشورا ۸۸ به خیابان آمدند را لعن می کردند.. اخیرا یکی از دوستان به شوخی می گفت : فلانی باید حق داد به سینه زنان برخی از هیئات سینه زنی ف، ان قدر مداح تند تند می خواند که سینه زنان بعد از ۵ الی ۶ دقیقه فقط دست ها را به بالا و پایین اورده و بازی می کنند. اخیرا بدعتی احمقانه و شرم آور در برخی هیئت های مذهبی در حال رخ دادن است و برخی از مداحان از رقصیدن برای اهل بیت می گویند .  “در خانه بعضی افراد باید بفهمند که سخنانشان تا چه حد آبروی شیعیان ، از ایران تا نیجریه و لبنان و .. را به بازی می گیرد. خطاب به بعضی افراد باید گفت : برادر عزیزم ، خدا قوت ، “به به کُم الله “ کنید<<

متن کامل سخنان استاد رحیم پور ازغدی به شرح زیر است. (پیشنهاد می شود این متن جذاب را حتما بخوانسید) حسن رحیم پو ازغدی، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در سخنان پیش از خطبه های نماز جمعه تهران با اشاره به بحث بازار و اقتصاد اسلامی و همچنین تاکید امام حسین(ع) در روز عاشورا به یاران خود مبنی بر پاکی اقتصادی اظهار داشت: امام حسین(ع) در روز عاشورا گفت هرکسی بدهی دارد و حق مالی کسی به گردن اوست و به حقوق اقتصادی فردی تجاوز کرده است نمی‌خواهم خونش با خون ما مخلوط شود. وی افزود: ابا عبدالله(ع) برخی را در روز عاشورا بیرون کرد و گفت؛”نمی‌خواهم شما شهید شوید و فرمودند اگر از کسی قرض کردی و قرضش را ندادی برای من شهید نشود“. این استاد حوزه و دانشگاه با بیان اینکه ما دو نوع عزارداری و محرم داریم گفت: اولین روضه رسمی برای امام حسین(ع) را یزید خواند و اولین روضه حقیقی را زینب(س) خواند؛ امروز در جامعه شیعه هم دو تیپ عزاداری و مداح داریم؛ ما هم روضه زینبی داریم و هم روضه یزیدی. وی با اشاره به قضیه تاریخ کربلا تاکید کرد: کسانی که امام حسین(ع) را دعوت کردند و حدود ۱۲۰ هزار نفر بودند گفتند ما محب حسین(ع) هستیم ولی همین قالتاق ها در کربلا با امام حسین(ع) چه کردند؟ امروز هم از همین قالتاق ها داریم. رحیم پور ازغدی با اشاره به اینکه با دو نوع اسلام و تشیع از نگاه امام و رهبری داریم گفت: ما کسانی داریم که به تعبیر امام(ره) اسلام آمریکایی و به تعبیر رهبر معظم انقلاب تشیع انگلیسی دارند. وی با بیان اینکه باید مراقب تشیع انگلیسی که هدفش احمق نشان دادن شیعه است باشیم افزود: خدا لعنت کسانی که در عزاداری امام حسین(ع) لخت می‌شوند و می گویند “مستم و مستم”، “مشتم و مشتم” و ” رقاصم و رقاصم رقاصه عباسم”؛ البته باید گفت ۹۰ درصد هیأت ها برای خدا و عشق امام حسین(ع) خدمت می‌کنند و اگر مداح ها نبودند قضیه کربلا فراموش می‌شد . این استاد حوزه و دانشگاه تاکید کرد: آنهایی به حضرت امام حسین(ع) و “حضرت محسن(ع)” ارادت داشتند که زیر آتش و بمب‌های شیمیایی “حسین حسین” گفتند و شهید شدند نه یک مشت شیعه انگلیسی مفت خور که برخی از انها جلسه‌ای ۳۰ میلیون تومان می‌گیرند؛ این افراد تا وقتی دنیایشان تامین باشد “حسین حسین” شان برقرار است. رحیم پور ازغدی با بیان اینکه من افتخار دارم وهابی‌ها من را تهدید به مرگ کردند و ریگی در اعترافاتش اسم من را برده بود گفت: من دوست دارم تیمی از وهابی‌ها و شیعیان انگلیسی من را تهدید کنند چراکه من دوست دارم با آنها درگیر شوم. وی در واکنش به بازتاب هایی که اخیرا برخی شبکه های شیعی لندن نشین به اظهاراتش در خصوص برگزاری دهه محسنیه دادند گفت: من این سخنان را از سخنان برخی مراجع برداشت کردم؛ چند وقت پیش دو تن از مراجع گفتند آنچه سفارش شده دهه محرم است و اگر بخواهید دهه های دیگری درست بکنید عزاداری سید الشهدا تحت الشعاع قرار می‌گیرد؛ برخی هم آمدند گفتند “ما دهه چهارم فاطمیه را هم در اسناد پیدا کردیم و بعد دهه محسنیه و انشالله می‌خواهیم “شهر”(یک ماه) عزاداری محسنیه برگزار کنیم”؛ خب این کارها باعث میشود مردم از عزاداری ها بیزار شوند؛ برخی گفتند علمایی که می‌گویند دهه های محسنیه و غیره را برگزار نکنید بی ولایت هستند. وی همچنین در ادامه با تکذیب برخی اخبار در مورد اظهارات خود گفت: من کی گفتم عزاداری برای حضرت محسن(ع) بدعت است چرا دروغ میگویید؟ من گفتم برخی قالتاق هستند که اسمشان شیعه است؛ این افراد کسانی هستند که در بازار ربا میخورند؛ ولی من کی گفتم شیعیان قالتاق هستند؟ چرا برخی نامردان دروغ میگویند؟ رحیم پور ازغدی با بیان اینکه شیعیان لندنی به اندازه وهابی ها خطرناک هستند و در قم و اصفهان و نجف مدرسه علمیه دارند گفت: امروز تمام مداحان باید بروند منشور رهبر معظم انقلاب در مورد مداحی را بخواهند، البته اگر برخی نگویند رهبری هم ضد ولایت است، یک کلام ایشان گفتند در هیأت ها لخت نشوید، ولی ببینید برخی چه بلوایی درست کردند؛ تشیع این افراد اطاعت از امام حسین(ع) نیست  وی افزود: رهبری در این زمینه دستور و حکم حکومتی هم ندادند و تنها به عنوان یک عالِم توصیه کردند، ایشان گفتند وقتی می‌روید پشت بلندگو صد بار میگویید “حسین وای حسین وای” خب چیزی نمیفهمی و یاد نمیگیری بلکه بجای آن حدیث بگویید. این استاد حوزه و دانشگاه با بیان اینکه کسانی که ترانه‌های لهوی را با اشعار هیئات مخلوط می‌کنند خائنین به امام حسین(ع) هستند گفت: برخی قلاده می‌بندند و صدای سگ و توله سگ در می‌آورند؛ امسال در مشهد چنین اتفاقی افتاد. رحیم پور ازغدی گفت: برخی در هیئات عین مست‌ها لخت می‌شوند و تلو تلو می‌خورند و یک کسی بالای منبر می‌گوید “ما اگر از سر بریده می‌ترسیدیم در محفل عشاق نمی‌رقصیدیم“. وی افزود: امروز این دست عزاداری ها را در شبکه های وهابی پخش می‌کنند و می‌گویند خب حال حسین عاقل‌تر بود یا یزید؟؛ امروز باید منشور رهبری برای مداحی را توزیع کنند و هرکسی اشکال دارد باید اشکال کند. این استاد حوزه و دانشگاه به واکنش برخی از شیعه نمایان به سخنان امام و رهبری اشاره کرد و اظهار داشت: برخی می‌گویند آقای خمینی باید آن دنیا جواب بدهد چون گفته است با قاتلان حسین وحدت کنید؛ آیا سنی های کشور ما از قاتلان امام حسین هستند؟ رحیم پور از غدی با بیان اینکه برخی روحانیون در حوزه‌های علمیه تهمت بی دینی به امام خمینی(ره) زدند چراکه معتقد بودند شیعه و فقه شیعی را باید از سیاست و مبارزات سیاسی جدا کنید گفت: امروز شیعه انگلیسی در مشهد و قم و اصفهان و نجف مدرسه علمیه دارد و دارد لشگر طلابی را راه می‌اندازد تا تفکر امام و انقلاب و رهبری را تا دهه‌های دیگر از بین ببرد. وی در ادامه به بیان بخش هایی از نوشته های امام خمینی پرداخت که آمده است: استعمار در فرهنگ حوزه های ما نفوذ کرده است. وقتی حربه تهدید کارگر نشد، راههای نفوذ تقویت شد. اولین القائشان جدایی دین از سیاست است. می گویند حسین و مهدی و علی و عاشورا … را سیاسی نکنید . می خواهیم با اینها حال کنیم. در پاسخ باید به اینها گفت:اگر سیاست نبود، عاشورا نبود. عاشورا سیاسی بود. سید الشهدا(ع) گفت: ما با حاکمی مثل یزید بیعت نمی کنیم. حضرت حجت سیاسی است. شعار حضرت، حجت سیاسی است. شعار حضرت حجت، عدالت جهانی است که موضوعی سیاسی است. امام می گوید: گفتند دین از سیاست جداست. تا جائی که این دخالت دون شان فقیه شد . روحانیون مجاهد از این نفوذی های حوزه بیشتر زخم برداشتند. اینها به ما تهمت بی دینی زدند. در شروع مبارزات اسلامی اگر می خواستی بگویی شاه خائن است، بلافاصله جواب می شنیدی که شاه شیعه است! عده ای مقدس نمای واپسگرا همه چیز را حرام می دانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختی های دیگران نخورده است. فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست [و] حکومت دخالت نماید، حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد. به زعم بعضی افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد والا عالم سیاس و روحانی کاردان و زیرک، کاسه ای زیر نیم کاسه داشت . و این از مسائل رایج حوزه ها بود که هرکس کج راه می رفت متدین تر بود .. به ما نسبت تارک الصلوه و کمنیست می دادند و ما در تنهایی خون می گریستیم . وی همچنین به تهدید ترور وهابی‌ها علیه خود اشاره کرد و اظهار داشت: این تیم‌های تروری که آمد تا این دانشمندان هسته‌ای را بزنند یک فرد غیر هسته ای هم هدف داشتند که من بودم که متاسفانه خنثی شد؛ دوستان وزارت اطلاعات هم به من گفتند سه تیم از اسرائیل آمده بود به ایران برای ترور که یکی از اهداف آنها تو بودی


تاریخ : دو شنبه 10 آذر 1393
بازدید : 333
نویسنده : علی محمد زاده
صدای زنگ در بلند می‌شود. ننه غلام فکر می‌کند،خانم دکتر و شوهرش هستند. مرد تکرار می‌کند: آقای خامنه‌ای دارندمی‌آیند منزلتان. ننه غلام یاد مراسم ازدواج پسردوم آیت الله سیدجوادخامنه ای می افتد. ذکر می‌گفت، تا این جوان نورانی بلند بالا چشم نخورد.

به گزارش مشرق؛ اخیرا در کتابی با عنوان “میزبانی از بهشت”مجموعه از دیدارهای مقام معظم رهبری با چند خانواده شهید منتشر شده است .هفته بسیج بهانه ای است برای بیان ماجرای شیرین یکی از این دیدارها .

مشهد، سال ۱۳۴۳

کمی آن طرف تر از کوچه بازار سرشور، کوچه نسبتاً باریکی بود که آن روز پر از نور و هیاهو بود. زن‌ها داشتند مقدمات یک عروسی سنتی را آماده می‌کردند. حاجیه خانم میردامادی، همسر آیت‌ا… سیدجواد خامنه‌ای، می‌خواست پسر دومش را داماد کند. ننه غلام هم آمده بود کمک، همین طور که میوه‌ها را لب حوض می‌شست و در سبدی می‌ریخت، با لهجه شیرین تربتی‌اش ریزریز حرف می‌زد و زن‌های دیگر را سرگرم می‌کرد. چنان خوش صحبت بود که مجال حرف زدن به کس دیگری نمی‌رسید. ننه غلام از سر ذوق و علاقه‌اش آمده بود کمک، اما خدیجه خانم که از مشکلاتش خبر داشت، از همان صبح، مقداری پول کنار گذاشته بود که آن شب به او هدیه بدهد.

داماد که وارد خانه شد، ننه غلام مدام از زن‌ها صلوات می‌گرفت و زیر لب ذکر می‌گفت، تا این جوان نورانی بلند بالا چشم نخورد. ننه غلام، بزرگ شدن سیدعلی آقا را دیده بود و حالا این عروسی خیلی به او می‌چسبید.

* ننه غلام وپسرش

کسی نمی‌دانست نامش کبری عصمتی است. همه به او ننه غلام می‌گفتند، یعنی مادر غلام. تمام زندگی و هویتش غلام بود. چند بچه به دنیا آورده بود، بعضی‌ها همان سر زا مرده بودند و بعضی هم بعد از چند ماه، با یکی دو سال. این پسر که سال ۱۳۲۲ به دنیا آمد، حلقه‌ای در گوشش انداخت و نامش را «غلام حیدر» گذاشت تا غلام حلقه به گوش مولا باشد و به کرم و لطف مولا، برای مادرش بماند. غلام ماند و بزرگ شد، با سختی هم بزرگ شد. از مرگ پدرش خاطره‌ای مبهم داشت و بعد از آن، فقط مادر بود که کار می‌کرد تا غلام حیدر را بزرگ کند.
سال چهل و دو سرباز شد. وقایع پانزده خرداد و بعد از آن که پیش آمد، دل ننه غلام هزار راه رفت، اما این شروع نگرانی‌ها بود. مسیر زندگی، غلام رستمی جوان را وارد ارتش کرد و او نظامی شد تا هر روز در گوشه‌ای از کشور باشد و مادر تنها.

سال پنجاه و هفت با همسر و فرزندانش، در پادگان سنندج زندگی می‌کردند. هنوز شیرینی پیروزی انقلاب بر ذائقه‌اش ننشسته بود که گروهک‌های ضد انقلاب به پادگان حمله کردند و آنجا محاصره شد. چند خانه سازمانی ارتش را با خمپاره ویران کردند و بسیاری از نیروها با خانواده‌هایشان شهید شدند. تمام راه‌های ارتباطی قطع شده بود، طوری که غذا و آب نیروهای داخل پادگان را با هلی کوپتر می‌آوردند و شهدا و مجروحین را می‌بردند!

این روزها ننه غلام، بیشتر وقت‌ها در حرم امام رضا بود، مشغول دعا و گریه، برای سلامتی تنها فرزندش، تا اینکه با سفر آیت‌ا… طالقانی به کردستان، محاصره پادگان، موقتاً شکسته شد و غلام رستمی سی و پنج ساله توانست به مشهد برگردد. مادر دور پسرش می‌گشت و برایش اسفند دود می‌کرد و ذکر می‌گفت.

غلام خانه‌ای خرید تا مادر از آوارگی و اجاره نشینی نجات پیدا کند. خانه‌ای در بلوار ابوذر محله احمدآباد مشهد.

چند ماهی بیشتر مشهد نبودند که اعزام شد به تربت جام و چند ماهی از آنجا بود که جنگ شروع شد و ننه غلام پسرش را از زیر قرآن رد کرد تا به جبهه برود. هر روز در کوچه و خیابان‌های اطراف خانه، حجله‌ای برپا می‌شد و عکس شهید جوانی بر آن، ننه غلام هم برای این جوان‌ها گریه می‌کرد، هم از تصور روزی که غلام شهید شود. اما انتهای این گریه‌ها همیشه خودش گریز می‌زد به کربلا و برای سیدالشهدا می‌گریست که بابی انت و امی و نفسی و مالی و ولدی….

ننه غلام اگر سرش می‌رفت، جلسه روضه‌اش عقب نمی‌افتاد. آن وقت‌ها هم که آه در بساط نداشت، از درآمد کارگری در خانه‌های مردم، پولی را کنار می‌گذاشت برای روضه. آقای رفیعی روضه خوان ثابت منزل ننه غلام بود، از جوانی تا آن موقع که در مشهد و کل ایران معروف شد و در حرم امام رضا دعا و قرآن می‌خواند. گاهی در خانه جای سوزن انداختن نبود و گاهی فقط خود ننه غلام بود و روضه خوان.

سال شصت و چهار، غلام رستمی، در یکی از عملیات‌های محدود ارتش در غرب کشور، حضور داشت، بعد از علمیات، روز بیست و چهارم آبان، با چند سرباز، در یک خودرو به سمت سردشت در حرکت بودند که ماشین روی مین می‌رود و منفجر می‌شود.

حالا سخت‌ترین کار، رساندن خبر شهادت غلام به مادرش بود. همه فرزندان غلام و دامادهایش و عروس‌هایشان قصه را می‌دانستند، اما ننه غلام نمی‌دانست. یکی، دو روز طول کشید تا کم کم به مادر گفتند که غلام حلقه به گوش حضرت حیدر هم نماند و رفت. و باز او تنها ماند.
شب جمعه، هفتم فروردین ماه ۷۶
محبوبه خانم، دختر غلام و شوهرش که هر دو پزشک هستند، آمده‌اند به مادربزرگ سر بزنند. مادربزرگ در زیرزمین همان خانه زندگی می‌کند و بعد از اینکه زمین خورده و لگنش شکسته، دیگر اصلاً بیرون نمی‌رود. تنها است، مگر در زمان روضه‌ها، یا وقت هایی که نوه‌ها به او سر می‌زنند. خانم دکتر و شوهرش که می‌روند، صدای زنگ در بلند می‌شود. ننه غلام فکر می‌کند حتماً همان‌ها هستند و چیزی جا گذاشته‌اند. خودش که نمی‌تواند همین چهار تا پله را هم بالا برود. یکی از همسایه‌ها در را باز می‌کند. ننه غلام از پایین می‌بیند که نوه‌اش نیست، دو، سه نفر آمده‌اند و سراغ او را می‌گیرند. دوازده سال سخت، از شهادت غلامش می‌گذرد و دیگر حواس درست و حسابی ندارد، در طول این سال‌ها هم میهمان غریبه‌ای نداشته، مگر روزهای روضه که زنانه بود، یا مراسم سالگرد غلام که هر سال باشکوه برگزار می‌شد و جمعیت سه طبقه خانه را پر می‌کردند.

دیدار آیت الله خامنه ای از ننه غلام

این سه نفر می‌آیند داخل خانه و شروع می‌کنند به صحبت با ننه غلام، درباره شهید. ننه غلام با چادر گلی سفید، آرام روی تخت نشسته و از پشت عینک ته استکانی‌اش آنها را نگاه می‌کند. به او می‌گویند: مادرجان! مهمان دارید ان شاءالله.

گوش مادر سنگین است. مرد سرش را نزدیک‌تر می‌برد و این بار بلندتر جمله‌اش را تکرار می‌کند. مادر جواب می‌دهد: مهمان؟ کی هست؟

دیدار آقا با ننه غلام +تصاویر
لهجه مادر خیلی غلیظ است و مرد به زحمت منظورش را می‌فهمد و با صدای بلند به او می‌گوید:- مادرجان! آقای خامنه‌ای دارند می‌آیند منزلتان.

- کی؟

- رهبر انقلاب، آیت الله خامنه ای.

-ها ها! می‌شناسمشان، من از بچگی می‌شناسمشان. کجا می‌خواهند بروند؟

-می‌خواهند بیایند اینجا. خانه شما.

ننه غلام یک دفعه مثل برق زده‌ها بلند می‌شود. کسی که او را در این حال می‌بیند، باورش نمی‌شود که تا چند ثانیه قبل، آرام روی تختش نشسته بود.

کل خانه سی مترمربع نیست. اتاقی که یک گوشه‌اش تخت فلزی است و کفش فرش‌های کهنه. با یک آشپزخانه بسیار کوچک و دستشویی و حمام. رنگ دیوارها کدر شده و وسایل همه قدیمی هستند.

ننه غلام از این طرف این اتاق بیست و چند متری به آن طرف می‌رود و با خودش حرف می‌زند که چه کار کند. هر چه هم به او می‌گویند که آرام باشد و لازم نیست کاری بکند، آقا چند دقیقه می‌نشیند و زود می‌روند و… اصلاً نمی‌شنود و ریزریز با خودش حرف می‌زند و با سختی و دست به کمر راه می‌رود.

بالاخره آقا می‌رسند و از پله‌ها پایین می‌آیند، سرشان را خم می‌کنند و از در کوتاه خانه وارد می‌شوند. ننه غلام بهت زده نگاه می‌کند. تصویری غریب در ذهنش شکل می‌گیرد، از سی و سه سال قبل و داماد خوش قد و بالایی که او برایش اسفند دود می‌کرد.

آقا زودتر سلام می‌کنند.

ننه غلام جلو می‌آید، دست‌هایش را بالا می‌برد و شروع می‌کند به حرف زدن با آقا:

- سلام، به جدت من از بچگی می‌شناسمت. خانه شما می‌آمدم، پیش مادرت….

بعد یک دفعه بی‌هوا حرفش را قطع می‌کند، نگاهی به سر و وضع خانه‌اش می‌اندازد، کمی کنار می‌رود و می‌گوید: بنشینیم؟

آقا با لبخند جواب می‌دهند که: آن بالا بنشینیم یا پایین؟ و به تخت اشاره می‌کنند.

ننه غلام می‌گوید: نخیر

آنجا بنشینیم؟

- ها! ها!

آقا روی تخت می‌نشینند و ننه غلام هم کمی آن طرف تر، هنوز ننشسته، شروع می‌کند به صحبت کردن با لهجه غلیظ تربتی.

حضرت آقا که متوجه شرایط این مادر پیر شده‌اند می‌گویند:خب خب .حالا بنشین ننه غلام ببینیم

*خب ننه،عکس غلام کدام است؟

- جان؟ عکس غلام این است، این و به عکس روی دیوار اشاره می‌کند.

یکی از همراهانی که مقابل تخت، روی زمین نشسته‌اند، قاب عکس را از روی دیوار برمی‌دارد و به دست حضرت آقا می‌دهد.

آقا همین طور که عکس را می‌گیرند، می‌گویند:عکس غلام همین است”

- ها. بله غلام است.

-شما خانه شیخ الاسلام و حجت این ها می امدید؟

- ها. بله، خانه شما هم می‌آمدیم. مادرت را می‌شناسم، خواهرت را می‌شناسم.

اینها دو نفر از خانواده‌های معروف محله قدیمی منزل حضرت آقا بودند که ننه غلام گاهی پیش آنها کار می‌کرد. آقا یکی، دو کلام دیگر در مورد قدیمی‌های آن محله صحبت می‌کنند و ننه غلام به ازای هر کلمه، داستانی تعریف می‌کند که خیلی مشخص نیست. از اینکه آن نفر چه شد؟ عروس رفت یا عروس گرفت؟ بچه‌هایش کجا هستند؟ و…

دیدار آقا با ننه غلام +تصاویر

آقا در بین صحبت‌های ننه غلام که دارد مرتب از کسانی که بودند و به رحمت خدا رفتند، صحبت می‌کند، می‌گویند:

-خدابیامرزدشان،آنها که رفتند ننه غلام،از خودمان بگو.غلام چند تا بچه دارد؟

- از خودمان. ها. غلام شش تا بچه دارد.

و شروع می‌کند از کار و زندگی یکی یکی بچه‌ها صحبت کردن که چند تا تهرانند، یکی از دخترها دکتر است. یکی از پسرها سرباز است و… وقتی در مورد یکی از بچه‌ها، اسم مکانی که کار می‌کند را یادش می‌رود، آقا می‌فرمایند: حالا هر چی! و مادر خوشحال ادامه می‌دهد. از تصادفش می‌گوید و شکستن پایش که یکی، دو تا از همین نوه‌ها کمکش می‌کنند تا خوب شود.

روی دیوار روبه رو عکس چند نفر دیگر هم هست که ظاهراً همه مرحوم شده‌اند. آقا در مورد هر کدام از عکس‌ها از ننه غلام سؤال می کنند و او داستان‌هایی شروع می‌کند که پایانشان یکسان است؛ که بله، او هم رفت و تک و تنها ماندم. یکی از آنها نوه برادرش است که چند روز بعد از عقدش به جبهه می‌رود، در عملیات خیبر- که ننه غلام به آن جنگ خیبر می‌گوید!- شهید شده و جسدش در آب‌های هور مفقود شده. دیگری بچه خواهرش است که سکته کرده و دیگری که تصادف کرده. و آخر این قصه‌هاست که با غصه می‌گوید: او هم که از دست ما رفت. دیگر هیچ کس را ندارم.

آقا حرفش را قطع می‌کنند:

-خدا را داری ننه غلام!

- ها! من که خدا را دارم. اما خب چه کنم. تا سر کوچه نمی‌توانم راه بروم. شب‌ها تو این خانه دلم می‌گیرد. بیا یک کاری کن این انتقالی بگیرد، سربازی‌اش بیاید مشهد، به من برسد.

-ننه غلام اهل کجایی شما؟

- جان؟ من اهل تربت حیدریه‌ام.

-خود تربت؟

- زاور، زاور، چهل ساله که مشهد هستیم. اشاره به عکس غلام می‌کند و می‌گوید: از عمر همین بچه، دو سال گذشته بود که آمدیم. چهل و دو سالش بود که شهید شد.

بعد از شهادت غلام هم کسی نیامده بگوید حالت چطور است؟

- هیچ کس نیامد احوالت را بپرسد؟

- نه به جدت. نه به خدا.

- حالا که ما آمدیم.

- ها! خدا رحمت کند کربلایی آقا را.

منظورش پدر حضرت آقا، مرحوم حاج سید جواد خامنه‌ای است.

- کربلایی آقا یا حاج آقا؟!

- حاج آقا؟ نه، پدر شما کربلایی آقا بود. شما حاج آقایید.

آقا لبخندی می‌زنند و می‌گویند:

- نه، آقا هم که مکه رفته بودند.

- راستی؟ ما که می‌گفتیم کربلایی آقا. خدا رحمتش کند.

- این همه پول خرج کردند مکه رفتند، آخرش هم ننه غلام می‌گوید کربلایی آقا.

همه می‌خندند، حتی خود ننه غلام.

ننه غلام دوباره می‌رود به بیست و پنج سال پیش و محله سرشور و خانه پدری آقا و شروع می‌کند به گفتن. در این بین می‌گوید:

- حسین آقا شما بودی که من می‌آمدم خانه شما. داداش‌های دیگرت هم بودند.

- ولی من اسمم حسین آقا نیست ها!

- اوه! چرا، چرا حاج آقا. اسم شما حاج آقا حسینه. توی آن کوچه بودید، من آمدم خانه‌تان…

آقا با لهجه شیرین مشهدی ادامه می‌دهند تا ننه غلام راحت‌تر متوجه شود.

من را که می‌شناسی اما اسمم را نمی‌دانی. اسم من حسین آقا نیست. اسم من علی آقاست.

ننه غلام گیج شده است. کمی فکر می‌کند و از پشت عینک ته استکانی‌اش آقا را دوباره نگاه می‌کند.

- علی آقا، محمدآقا، حسین؟ می‌خواهد پسران خانه همسایه قدیمی‌اش را بشمرد، اما شک می‌کند به اسم‌ها. آقا به کمکش می‌آید؟

- اون محمدآقا بود و من علی آقا هستم. یکی هم هادی آقاست، یکی هم حسن آقا

ننه غلام این دفعه می‌خواهد خواهرهای آقا را بشمرد که باز اسم‌ها را اشتباه می‌گوید. آقا باز اصلاح می‌کنند. ننه غلام می‌گوید:

- اوه. به خدا اسم‌ها را نمی‌دانم چرا این جوری می‌گویم. این همسایه می‌آید، اسمش را یادم نمی‌آید. نمی‌دانم چه بگویم؟

- قاطی کردی ننه غلام!

- پیر شدم، به خدا، به جدت پیر شدم، نمی‌فهمم.

و دوباره خودش همراه بقیه می‌خندد و شروع می‌کند از خاطرات خانه شیخ الاسلام گفتن! دو جمله‌ای صحبت نکرده، می‌بیند که از میهمانان پذیرایی نکرده است. پایین تخت و جلوی پایش، یک بشقاب ملامین سفید است که داخلش چند تا کلوچه خانگی گذاشته، آن را به آقا تعارف می‌کند. آقا با علاقه برمی‌دارند و میل می‌کنند.

بعد می‌گذارد تا بقیه همراهان آقا هم بردارند. کسی برنمی‌دارد. ننه غلام با همان لهجه تند می گوید: چرا نمی‌خورید؟ اینها کلوچه خانگیه که بچه‌ها برایم آورده‌اند.

من که پولم نمی‌رسد شیرینی بخرم. «بُخرید»

آقا با همان لهجه می‌گویند: بُخرید عمو بُخرید

باز هم لب‌ها خندان می‌شود و یکی از همراهان ظرف را می‌چرخاند تا همه از این کلوچه‌ها بخورند. ننه غلام از ته دل خوشحال است که امشب آقا مهمانش است و در خانه او می‌خورد و می‌گوید و می‌خندند.

ننه غلام می‌گوید: یک شب که شما مشهد بودی، خواب دیدم که آمدی خانه ما.

از جلوی بازار آمدی.

- حالا خوابی یا بیدار؟

- نه، الان بیدارم.

– حتما!

- بله. آن دفعه تو خواب دیده بودم که شما از جلوی بازار آمدی خانه ما.

- الان یقین داری که بیدار هستی؟

- ها. ها. بله یقین دارم به خدا.

اما شک می‌کند.

- راستی بیدارم؟

- خب حالا من یک چیزی بهت میدم، اگر فردا صبح بود، بدان که بیدار بودی اگه نبود بدان که خواب بودی.

- باشه، باشه.

دیدار آقا با ننه غلام +تصاویر

- بیا

آقا هدیه ای به دست ننه غلام می‌دهند.

- دست شما درد نکند، عیدی می‌دهید؟

- هان. این عیدی شماست. اگه این فردا صبح بود. بدان که بیدار بودی. اگه نبود بدان که خواب بودی.

- دست شما درد نکند.

- یک قرآن هم بهت می‌دهم.

- یا صاحب قرآن

اما قرآن را باز می‌کنند تا در صفحه اول یادداشتی بنویسند.

وقتی می‌خواهند اسم شهید را بنویسند، نامش را بلند بر زبان می‌آورند.

غلام حیدر رستمی

- خدا رحمتش کند. خدا را شکر.

این خدا را شکر ننه غلام، در این شرایط خیلی معنار دارد. معناهایی که باعث شده حضرت آقا این قدر به خانواده‌های شهدا اهمیت بدهند.

آقا قرآن را به دست ننه غلام می‌دهند و بلند می‌شوند.

ننه غلام که نگران سربازی نوه‌اش است، سؤال می‌کند:

- کاغذ نمی‌خواهد بدهی برای سربازی این بچه؟

- نه کاغذ نمی‌خواهد، گفتم یادداشت کردند. ان شاءا… که موفق باشید خداحافظ مادر.

چند دقیقه رؤیایی بر ننه غلام گذشته. موقع رفتن آقا، باز شک می‌کند و می‌پرسد؟

- از گفته شما ما بیداریم؟

- ان شاءا… بیداری.

فردا صبح ننه غلام دید که هدیه آقا و قرآن هست.

ننه غلام تا زنده بود داستان آمدن رهبر انقلاب به خانه‌اش را برای همه تعریف می‌کرد. با تمام جزییات. تمام محل و دوستان و آشنایان این ماجرا را می‌دانستند و نگاهشان به این خانه عوض شده بود. روضه‌های ننه غلام هم بیشتر رونق گرفت. تنهایی مادر سه سال بعد از این دیدار تمام شد و رفت کنار غلام حیدر.

*این دیدار در هفتم فروردین ۱۳۷۶ در مشهد مقدس انجام شده است/ نقل از کتاب میزبانی از بهشت مؤسسه جهادی صهبا


تاریخ : یک شنبه 9 آذر 1393
بازدید : 491
نویسنده : علی محمد زاده

لإمام الباقر عليه السلام :كانَ فيما وَعَظَ بِهِ لُقمانُ ابنَهُ أن قالَ : يا بُنَيَّ ، إن تَكُ في شَكٍّ مِنَ المَوتِ فَارفَع عَن نَفسِكَ النَّومَ ولَن تَستَطيعَ ذلِكَ ، وإن كُنتَ في شَكٍّ مِنَ البَعثِ فَادفَع عَن نَفسِكَ الاِنتِباهَ ولَن تَستَطيعَ ذلِكَ ، فَإِنَّكَ إذا فَكَّرتَ عَلِمتَ أنَّ نَفسَكَ بِيَدِ غَيرِكَ ، وإنَّمَا النَّومُ بِمَنزِلَةِ المَوتِ ، وإنَّمَا اليَقَظَةُ بَعدَ النَّومِ بِمَنزِلَةِ البَعثِ بَعدَ المَوتِ . حديث

امام باقر عليه السلام :در نصايح لقمان به پسرش است كه گفت : «اى پسرم! اگر درباره مرگْ ترديد دارى، خواب را از خود ، دور كن ـ كه نخواهى توانست ـ و اگر درباره رستاخيزْ ترديد دارى، بيدار شدن از خواب را از خود دور كن ـ كه نخواهى توانست ـ ؛ زيرا اگر انديشه كنى ، مى دانى كه جان تو در دست ديگرى است و همانا خواب ، به منزله مرگ است و بيدارى پس از خواب ، به منزله بر انگيخته شدن پس از مرگ» .الإمام الباقر عليه السلام :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : طولُ الجُلوسِ عَلَى الخَلاءِ يورِثُ الباسورَ ، فَكَتَبَ هذا عَلى بابِ الحُشِّ . حديث

امام باقر عليه السلام :لقمان به پسرش گفت: «طولانى نشستن براى تخلّى ، موجب بواسير مى گردد» .
اين جمله بر درِ مستراح ، نوشته شد .

امام باقر علیه السلام فرمودند:

مَا حَسَنَةُ الدُّنیا إلّا صِلَةُ الإخوانِ وَالمَعارِفِ

خوبی دنیا جز در پیوند با برادران و آشنایان نیست

 

(بحار الأنوار، ج46، ص 291

الإمام الباقر عليه السلام :كانَ فيما وَعَظَ بِهِ لُقمانُ عليه السلام ابنَهُ : ... كُن أمينا ؛ فَإِنَّ اللّه َ تَعالى لا يُحِبُّ الخائِنينَ . حديث

امام باق

ر عليه السلام :در موعظه لقمان به پسرش، چنين بود: «امين باش؛ زيرا خداى متعال ، خيانتكاران را دوست ندارد» .

لإمام الباقر عليه السلام :كانَ فيما وَعَظَ بِهِ لُقمانُ ابنَهُ : ... جَدِّدِ التَّوبَةَ في قَلبِكَ ، وَاكمَش في فَراغِكَ قَبلَ أن يُقصَدَ قَصدُكَ ، ويُقضى قَضاؤُكَ ، ويُحالَ بَينَكَ وبَينَ ما تُريدُ . حديث

امام باقر عليه السلام :در نصايح لقمان به پسرش اين بود كه: « . . . توبه را در دلت تازه كن ، و پيش از آن كه كارَت فرا رسد و قضايت قطعى شود و بين تو و آنچه مى خواهى ، فاصله بيفتد ، در ايّام فراغتت، [براى توبه] شتاب كن ».

سال شمار

سال‌شمار امامت امامان دوازده‌گانه شیعه توضیحات دوره امامت علی بن ابی‌طالب از درگذشت پیامبر اسلام آغاز شده‌است. آغاز امامت هر امام مصادف با درگذشت امام پیشین است. دوره امامت حجت بن حسن از لحظه درگذشت امام پیشین خود آغاز شده است و چون به عقیده شیعیان دوازده امامی وی زنده است و از نظرها پنهان می‌باشد، لذا امامت حجت بن حسن تا زمان ظهور وی و پیرو آن تا روز قیامت ادامه دارد. (۱) علی بن ابی‌طالب ۶۳۲ تا ۶۶۱ (۲۹ سال) (۲) حسن مجتبی ۶۶۱ تا ۶۷۰ (۹ سال) (۳) حسین بن علی ۶۷۰ تا ۶۸۰ (۱۰ سال) (۴) سجاد ۶۸۰ تا ۷۱۲ (۳۲ سال) (۵) محمد باقر ۷۱۲ تا ۷۳۲ (۲۰ سال) (۶)جعفر صادق ۷۳۲ تا ۷۶۵ (۳۳ سال) (۷) موسی کاظم ۷۶۵ تا ۷۹۹ (۳۴ سال) (۸) علی بن موسی الرضا ۷۹۹ تا ۸۱۷ (۱۸ سال) (۹) محمد التقی ۸۱۷ تا ۸۳۵ (۱۸ سال) (۱۰) علی النقی ۸۳۵ تا ۸۶۸ (۳۳ سال) (۱۱) حسن عسکری ۸۶۷ تا ۸۷۴ (۷ سال) (۱۲) حجت بن حسن (مهدی) از ۸۷۴ تا زمان حال (تاکنون ۱۱۴۰ سال)

یاران حضرت

ه دلیلی سستی حکومت امویان باقر و فرزندش صادق توانستند حوزه‌های بزرگ درسی ایجاد کنند. بخش بزرگی از احادیث شیعیان از این دو شخص است و مثل قال باقر و قال صادق که میان شیعیان رواج دارد نیز به این نکته اشاره دارد. بعضی از بزرگان اهل سنت و بعضی از مردم ایران نیز جزء شاگردان محمد باقر بوده‌اند که نام برخی به شرح زیر است: ابوعبداللّه جابربن یزید بن حارث جعفی محمد ابن مسلم ثقفی کوفی عبدالملک بن اَعیَن سلیمان بن خالد برید بن معاویه عجلی ابوخالد کابلی فُضَیل بن یَسار ابوالصّبّاح کِنانی حمّاد بن ابی سلیمان (ایرانی) داوود بن ابی هند سرخسی(ایرانی) محمّد بن اسحاق (ایرانی) میمون قدّاح مکّی معروف بن خرّبُوذ عبدالله بن عطاء مکّی

فرزندان

برای محمد باقر هفت فرزند یاد کرده‌اند، پنج پسر و دو دختر: جعفر صادق. (امام ششم شیعیان) عبد الله بن محمد. او هم از ناحیه پدر و هم از ناحیه مادر با جعفر صادق متحد است. وی صاحب فضل و صلاح بوده که فردی از بنی امیه به او سم خورانید و او را کشت.[۱] ابراهیم بن محمد، از ام حکیم. عبید الله بن محمد، از ام حکیم. علی بن محمد، ام ولد. زینب بنت محمد، از ام ولد.[۲] ام سلمه، از ام ولد. برخی، تنها شش فرزند برای محمد باقر نام برده‌اند و بر این باورند که وی فرزندی به نام عبید الله نداشته‌است.[۳] گروهی دیگر گفته‌اند که دو دختر نداشته‌است، بلکه زینب و ام سلمه در حقیقت دو نام برای یک دختر است.[۴]

امام محمدباقر Baghi tomb.jpg نقش پنجمین امام شیعیان نام امام محمدباقر کنیه ابوجعفر لقب(ها) باقرالعلوم شاکر صابر هادی زادگاه مدینه مدفن قبرستان بقیع، مدینه پدر علی بن الحسین مادر فاطمه بنت حسن بن علی همسر(ان) ام فروه، ام حکیم دختر اسید بن مغیره ثقفی فرزند(ان) جعفر صادق، ابراهیم، علی، عبدالله، زینب، ام سلمه طول عمر ۵۷سال (سال ۵۷ تا۱۱۴ پس از هجرت) پیش از امامت ۳۸ سال دوران امامت ۱۹ سال (سال ۹۵ تا ۱۱۴ پس از هجرت)



:: موضوعات مرتبط: زندگينامه حضرت امام باقر (ع) , ,
تاریخ : پنج شنبه 6 آذر 1393
بازدید : 385
نویسنده : علی محمد زاده

حسین رشیدی‌فر یکی از این شهدای نوجوان دوران 8سال دفاع مقدس است که در سن 16 سالگی به شهادت رسیده .


روحش شاد و یادش گرامی باد

 شهید حسین رشیدی‌فر در 20 اسفند سال 1349 مطابق با اول محرم سال 1390 در استان تهران چشم به جهان گشود، در 18 ماهگی به همراه خانواده به یزد رفت.

او در مهر سال 55 وارد دبستان شد، هنوز 2 سال از دوران تحصیلش نمی‌گذشت که انقلاب شکوهمند اسلامی در سال 57 اوج گرفت. وی با اینکه 8 سال بیشتر نداشت در تمام تظاهرات‌، بچه‌های همسن و سال خود را بسیج کرد و در سراسر کوچه با هم شعارهایی علیه حکومت شاه سر می‌دادند.

با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، شهید حسین رشیدی‌فر با شنیدن اخباری از جنایت صدام و بعثیان، با اینکه 10 سال و چند ماه بیش نداشت، هوای جبهه را در سر می‌پروراند.

وی پس از پایان دوره تحصیلی مقطع ابتدایی، برای ادامه تحصیل در مهر سال 60 در مدرسه راهنمایی «مدرس» شروع به تحصیل کرد و در این زمان در کلاس‌های آموزش‌ نظامی نیز شرکت می‌کرد.

شهید رشیدی‌فر در سال دوم راهنمایی پس از گذراندن حدود 4 ماه از کلاس‌های نظامی توانست در 20 دی‌ سال 62 از مادرش رضایت‌نامه اعزام به جبهه را بگیرد.
تاریخ تولد شهید رشیدی‌فر در شناسنامه سال 49 قید شده بود که به سال 45 تبدیل کرد و با بسیج دانش‌آموزی راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد.

وی پس از 2 ماه خدمت در جبهه به منزل بازگشت و تا پایان سال تحصیلی در استان یزد ماند. سال 63 در مدرسه رزمندگان برای کلاس سوم راهنمایی ثبت‌نام کرد اما دائماً می‌گفت «زکات جسم ما، حضور سالی 3 ماه در جبهه است.» تا اینکه دوباره عازم جبهه شد و در 15 مرداد سال 64 در عملیات قدس 5 در منطقه هورالعظیم به درجه شهادت نائل آمد.

شهید «حسین رشیدی‌فر» از 10 سالگی هوای جبهه را در سر می‌پروراند تا اینكه در 13سالگی، رضایتنامه اعزام به جبهه را گرفت.

 


تاریخ : پنج شنبه 6 آذر 1393
بازدید : 270
نویسنده : علی محمد زاده

تولیت آستان مقدس حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) با تشریح رمزهای موفقیت برای انجمن اسلامی بر کادرسازی سیاسی، اخلاقی و اعتقادی برای آینده نظام تاکید کرد. 


به گزارش روابط عمومی اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزان شهرستانهای استان تهرلن؛ آیت‌الله محمد محمدی ری‌شهری در جمع مسئولان اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزان شهرستان‌های استان تهران با تبریک ولادت با سعادت پیامبر رحمت (ص) و رئیس مذهب تشیع امام صادق (ع) اظهار داشت: امیدواریم در این مقطع حساس بتوانیم پیروان خوبی برای اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام بوده و مسئولیت‌هایی که خداوند متعال از ما می‌خواهد به‌خوبی انجام دهیم

تولیت آستان مقدس حضرت عبدالعظیم الحسنی (ع) موضوع تعلیم و تربیت برای نسل جوان و نوجوان را مسئله بسیار مهم دانست و اظهار داشت: ابعاد مختلف تعلیم و تربیت برای نسل جوان و نوجوان قابل توجه است

وی در ادامه خاطرنشان کرد: به طبع اتحادیه انجمن اسلامی باید هم بعد تعلیم و تربیت مذهبی نوجوانان را مورد توجه قرار دهد هم بعد دانشجویی مورد قرار دهد.


آیت‌الله ری‌شهری بیان داشت: امید است با توجه به بعد تعلیم و تربیت و دانش، دانش پژوهان و نسل جوان کسانی رشد کنند که در آینده بتوانند به نحو احسن کشور را اداره کنند و این امانت که امام و شهدا به دست ما سپرده‌اند را به شایستگی به نسل آینده منتقل کنند

رئیس دانشگاه قرآن و حدیث با تاکید بر اینکه کار، کار خیلی مهم و مسئولیت خیلی سنگین است، خاطرنشان کرد: باید با برنامه‌ریزی دقیق و حساب شده در این مسیر گام برداریم و نیروهای کارآمد برای انجام وظیفه در راستای آرمان‌ها و ارزش‌های والای اسلام و جمهوری اسلامی ایران تربیت کنیم.

وی با اشاره به تجربیات یکی از اساتید ایرانی که در دانشگاه آمریکا تدریس می‌کرد، عنوان کرد: با برخورد محبت آمیز خیلی سریع شاگردان خود را جذب کرده و شاگردان وی که پیش از کلاس او دل به دانش نمی‌دادند با اشتیاق و علاقه وافری پای درس او تلمذ می‌کردند.

آیت‌الله ری‌شهری با برشمردن شاخص‌هایی که سبب موفقیت اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزان می‌شود، عنوان کرد: اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزان زمانی می‌تواند موفق باشد که علی‌رغم جذب دانش‌آموزان نخبه، سالم و صالح دانش‌آموزان دیگر را نیز جذب و آن‌ها را در مسیر نورانی دین مبین اسلام قرار دهد.

تولیت آستان مقدس حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) با تاکید بر کادر سازی برای آینده نظام گفت: باید برای آینده کادرسازی سیاسی، اخلاقی و اعتقادی داشته باشیم و افرادی را در تحقق این مهم جذب کنیم که توان و جاذبه بیشتری داشته باشند.

سوء استفاده تکفیری‌ها از عواطف جوانان

وی در ادامه سوء استفاده تکفیری‌ها و سلفی‌ها از عواطف نسل جوان را مورد اشاره قرار داد و عنوان کرد: با توجه به اینکه در جوامع غربی و زیستگاه تکفیری‌ها و سلفی‌ها افرادی که مشکلات عاطفی دارند بسیار هستند آن‌ها از این ضعف افراد استفاده کرده و با بهره‌گیری از عواطف آن‌ها و اقدامات عاطفی بر این افراد تسلط یافته و آن‌ها را تا مرز انجام عملیات‌های انتحاری پیش می‌برند.

آیت‌الله ری‌شهری جذب افرادی که با اسلام و دین فاصله دارند به سمت دین و دیانت را هنر دانست و تصریح کرد: با توجه به اینکه آستان مقدس حضرت عبدالعظیم الحسنی (ع) نیز زیر نظر رهبر معظم انقلاب فعالیت می‌کند برخود لازم می‌داند که با تمام توان در راستای تقویت بنیان‌های دینی، ارزشی و انقلابی گام بردارد و اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزان را از ابعاد مختلف حمایت کند.

 


آنطور که هستي‌ باش ،.... صداقت مؤثرترين تيري است که به قلب هدف مي‌‌نشيند ،.... هدفت را با نقشه‌هاي جوراجور آلوده مکن‌ ،... خودت باش ،.... افتاده باش ،... نه‌ ذليل ،... شوخ باش ،... نه‌ مسخره ،.... آزاده باش ،،... نه‌ ياغي ،... مطمئن باش ،... نه‌ ساده ،.... از خود ،... راضي باش ،.... نه‌ از خود راضي ،... صبور باش ،... نه‌ در کمين ،.... آنوقت خواهي ديد که کليد را در دست خود خواهي داشت!! انشاالله

از وبلاگم خوشتون اومد؟


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان انجمن دانش اموری اتحادیه انجمن اسلامی(شاهد رازی) و آدرس anjoman-torbat.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 138
بازدید دیروز : 103
بازدید هفته : 138
بازدید ماه : 884
بازدید کل : 103976
تعداد مطالب : 714
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1

زبرا

RSS

Powered By
loxblog.Com