چشمانم را می بندم آهسته درازمیکشمو بی حس و حرکت نفس عمیق سردی میکشم...
نسیم خنکی از زیرپرده ی پنجره ام صورتم را لمس می کند.گویی فرستاده ی توست....گویی ازآسمان زیبای شبت دستی به شکل باد برایم فرستادی تا بر گیسوانم نوازشی کند و حال زارمرا تسکین بخشد...
حس وجود داشتنت قلبم راجلا می دهد.حس تکیه گاهی محکم داشتن به من غرورمی بخشد.
حس میکنم محکم مرا در اغوش گرفته ای وبه هیچکس اجازه ی اسیب زدن به من را نمیدهی ...
چون من خود را فقط برای تو میخواهم ...
برای عشق ورزیدن به تو...
برای عبادت و بندگی کردن به تو...
وبرای نوشیدن ازجام زرین محبت تو..
ماانسان ها بدنبال دوست داشتنیم دنبال اینکه کسی دوستمان بدارد ماهم دوستش بداریم...
شایداندکی بانوشیدن عشق دنیایی تشنگیمان سیراب شود...
اما اگر کسی تو را ....تو الهه ی عشق و محبت رابشناسد چه نیازی به عشقهای گذرای دنیایی دارد...
مهربان خدای من!!
من اندکی از وجود پرعظمتت را یافتمو ازخودبی خود شده جز توهیچ کسی رانمیخواهم!
ارزویم این است بعدمرگم مقصدم نه بهشت باشد نه جهنم فقط مرابه هرجایی که خودت هستی
ببرارزویم این است....ای کاش رسد وعده ی دیدار تو با من..........ای کاش
:: برچسب‌ها:
نیایش ,
عضو شوید
عضویت سریع
آمار مطالب
آمار بازدید
آمار
وب سایت:
